"نوشته هایِ آقایِ عینکی "



چیه این مثلا مرد بودن؟ 

وقتی برای اینکه کسی متوجه نشه باید سرتو ببری زیر پتو و تو اولین لحظه ای که چشاتو میبندی صورتت خیس بشه  

وقتی نداری کسیو که وقتی دلت آشوبه باهاش حرف بزنی . 

وقتی حتی نمیتونی دل خودتو آروم کنی . 

چیه این مرد بودن که مجبوری وسط همه کم اوردنا، به همه لبخند بزنی تا نشون بدی چیزی نیست ! 

+ نمیدونم . شایدم اصلا مرد و زن نداره تا وقتی کسی نباشه تا باهاش حرف بزنی و درکت کنه :) 


یه روزی داشتم یه فایل صوتی گوش میدادم . 

میگفت:" کیو دیدی با درد دل کردن آروم بشه؟ درددل میکنی بدترم میشه! حتی اگه کاملا حق با تو باشه" 

واقعا خیلی بدتر شد و یه چیزیم بدهکار شدم، مظلوم تاریخ منم :-/ .

پ.ن: بعد یک هفته سوار‌ماشین شدم اینقدر خوشحال شدم(دقیقا حس از زندان آزاد شده ها) که کلا یادم رفته بود خونه منتظرن تا من خرید کنم برگردم! اخرم دست خالی برگشتم :| 

پ.ن: رفته پایه گلدون خریدم ۴ تا گلدون اوردم تو اتاقم -_- الان دیگه خودمم تو اتاق جا ندارم :-/

پ.ن: امروز ۴ جلسه خوندم، نمونه سوالای ترم پیشو نگاه کردم. نمیخوندم خیلی سنگین تر بودم 

اگه بشه حذفش کنم باشه ترم بعد :-/

پ.ن: تموم شد .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گوسفند زنده ص ش رها ایران نت الکترونیک مرجع تخصصی حوزه سلامت sheykhbenyamin برق. قدرت. کنترل. الکترونیک. مخابرات. تاسیسات. adishastore بیا برا خرید يادگيري ماشيني